دانلود فیلم مصادره
دانلود فیلم ایرانی سینمایی مصادره به کارگردانی مهران احمدی با لینک مستقیم رایگان و کیفیت بالا
ژانر فیلم : کمدی | کارگردان : مهران احمدی | سال ساخت : 1396 | زمان اکران : به زودی | فرمت : mp4 | مخاطب : بزرگسالان | تهیه کننده : محمدحسین قاسمی
خلاصه داستان : «ایران خیلی بزرگه ولی ما هم خیلی بدشانسیم..
بازیگران فیلم مصادره : رضا عطاران / هومن سیدی / بابک حمیدیان / میرطاهر مظلومی / هادی کاظمی / مزدک میرعابدینی / سیامک صفری / لوسینه گیراگوسیان / میلنا واردانیان / آلیسا میلکستیان و مهران احمدی بههمراه بازیگران کودک امیر صدرا حقانی و هارمیک سوقومونیان
بیوگرافی مهران احمدی کارگردان فیلم
مهران احمدی که پیش از این شاهد حضور او به عنوان بازیگر در سینما بودیم این بار به سراغ کارگردانی رفته است و اولین فیلم سینمایی اش می سازد . وی در این فیلم از بازیگران مطرح از جمله رضا عطاران استفاده کرده است .
مهران احمدی بازیگر سینما و تلویزیون متولد سال 1352 در تهران می باشد و 44 سال سن دارد. وی دارای مدرک لیسانس بازیگری تاتر از دانشگاه آزاد می باشد.او از سال 73 فعالیت بازیگری خود را تئاتر آغاز نمود.
زمان اکران فیلم مصادره : این فیلم هم اکنون در مرحله ساخت قرار دارد و زمان اکران منوط به ساخت آن می باشد اما احتمالا این فیلم در جشنواره فجر امسال به نمایش درخواهد آمد.
ان فیلم در لوکیشن کالیفرنیا در حال ساخت است.
دانلود آهنگ تیتراژ سریال نوار زرد
تیتراژ پایانی و ابتدایی سریال نوار زرد با خوانندگی گروه همای با لینک مستقیم و کیفیت اصلی
دانلود آهنگ با لینک مستقیم – Download
سریال نوار زرد به کارگردانی پوریا آذربایجانی در هفته نیروی انتظامی پخش میگردد و این اولین بار است که گروه همای تیتراژی را در تلویزیون می خوانند.
بیوگرافی و زندگینامه
رضا عطاران بازیگر نویسنده و کارگردان ایرانی متولد 20 اردیبهشت 1347 در مشهد می باشد و 49 سال سن دارد.
وی فرزند سوم خانواده است و دوخواهر بزرگتر از خودش دارد و پدرش اصالتا اهل کاخک گناباد می باشد. وی مادر خود را در همانا سال اول تولدش به دلیل زلزله از دست داد.وی متاهل است و ازدواج کرده است.
تحصیلات : او دیپلم اقتصاد خود را از مشهد گرفت. عطاران برای ادامه تحصیل در رشته طراحی صنعتی به تهران آمد و در دانشکده هنر های زیبایی مشغول به تحصبل شد.
رضا عطاران کار اصلی خود را در دهه 1360 در تئاتر مشهد با حسن حامد شروع کرد.
وی برای اولین بار در سال 1372 در مجموعه پرواز 57 به کارگردانی مهران مدیری و شیرین جاهد جلوی دوربین رفت. بعد از آن در سال 73 نیز در مجموعه ساخت خوش مدیری حضور یافت و بعد از در سال 78 با کارگردانی اولین مجموعه تلویزیونی اش به نام سیب خنده به خوبی شناخته شد.
او چندین سال هست که نه کاری برای تلویزیون ساخت است و نه به تلویزیون آمده است.
رضا عطاران سال 92 در سی و دومین جشنواره فیلم فجر برای طبقه حساس برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد شد.
رضا عطاران در سال 93 لقب پوسازترین بازیگر سینمای ایران را گرفت .
رضا عطاران در سال 1373 با فریده فرامرزی که او هم از بازیگران سینما هست ازدواج نمود.این زوج فرزندی ندارند و در این خصوص گفته است :
من بچه خیلی دوست دارم و وقتی بچه های مردم را می بینم حسودی ام میشود که اینقدر دوست داشتنی، باحال و زیباترین موجودات روی زمین هستند. اگر قرار را بر بودن یا نبودن بگذارید به نظرم نبودن بهتر است.
قبل از ازدواج بر فرزنددار نشدن توافق کردیم
عطاران خاطرنشان می سازد:از ابتدا هم با همسرم هم عقیده بودیم و از قبل از ازدواج هم به صورت جدی بر فرزنددار نشدن توافق کردیم.
عطاران با همسر خود در فیلم استراحت مطلق هم بازی بود که تماس بدنی این زوج در آن فیلم جنجال ساز شد.
اینستاگرام رضا عطاران : instagram / Rezaattaran
تنبلم، کم مینویسم
سناریوی اغلب سریالهایی که تا امروز ساختهام را خودم نوشتهام، در «ساعت خوش» هم کار اصلیام نویسندگی بود تا بازیگری، اما چون در کل آدم تنبلی هستم، دوست ندارم زیاد وارد حیطه نویسندگی شوم. طرح اولیه فیلم «خوابم میاد» نیز متعلق به آقای حمید نعمت الله و همسرشان بود که 4 سال پیش نوشته بودند، بعد از اینکه آقای احمد رفیعیزاده آن را بازنویسی کردند، وسوسه شدم بعد از یک بازنویسی نهایی، این فیلم را بسازم. از این ساختار خوشم آمد و بر اساس آن، یکسری خاطرات دوران بچگی خودم را هم به داستان اضافه کردم. فیلمنامه کار بعدیام را هم خودم دارم مینویسم. همیشه نویسندگی عامل محرکی برای من بوده اما نه اینکه بخواهم تمرکزم را روی این حوزه بگذارم. دلیلش هم به دلیل تنبلی است، چون کار بسیار سختی است.
کارگردانی یا موهایم را میگیرد یا سفید میکند
گرایش و علاقه اصلی من به بازیگری است تا کارگردانی و نویسندگی؛ آن هم به دلیل وجود کلمه «بازی» در بازیگری که اسمش رویش است. بازیگری برای من مثل یک سرگرمی است که تنها در یک بخش مسئولیت پیدا میکنی اما وقتی کارگردان باشی، مسئولیت تمام جزئیات کار بر گردن توست. واقعا بد از هر کاری که کارگردانیاش برعهده من است، از موهای سفیدی که در سر و صورتم پدیدار میشوند و کچلیای که بیشتر میشود، پی به فشار کار، فکر و مسئولیت زیادی که پشت سر گذاشتهام میبرم. وقتی کارگردانی، باید حواست به همه جا باشد اما وقتی قرار است بازی کنی، مثل بازیهای دوران بچگیات میماند که انگار از همه چیز و همه کس فارغ میشوی و احساس خوشحالی داری؛ بازیگری برای من یک راه فرار خوب از مشکلات خانه و زندگی است؛ اصلا برای فرار از زندگی سراغ بازیگری آمدم.
فیلم من و خاطرات دوران کودکیام
بخش زیادی از دوران کودکیام را در «خوابم میاد» به تصویر کشیدم؛ مثل همان صحنهای که سرهنگی در کوچهمان زندگی میکند و چون از نظر مالی وضعیت خوبی دارد، توانسته در آن زمان تلویزیون بخرد و هفتهای یک بار که کارتون یا برنامههای جالب از تلویزیون پخش میشود، اجازه میدهد اهل محل به خانهاش بیایند و تلویزیون ببینند. البته خاطراتی از این دست خیلی زیاد دارم اما باید از آنهایی استفاده میکردم که به ماجرای داستانمان میخورد و قصه را پیش میبرد. چون داستان ما، درباره ترس رضا (کاراکتر اصلی فیلم)، به خاطر دزدیای که باید انجام بدهد و این مسائل بود بنابراین باید توسط عناصری که در کار وجود داشت داستان را پیش میبردیم، به همین دلیل نمیتوانستم بسیاری از خاطرات دوران کودکیام را در این فیلم به کار ببرم. بیشتر سعی کردم آن بخشهایی که به داستانمان نزدیک است را به کار ببرم، مثل آن بخشی که از خانه همسایهمان دزدی میکنم یا آن دختر همسایه که در فیلم میبینیم و…
من اعتراف میکنم
درباره اینکه میگویید در زندگی واقعی خودم هم اتفاق افتاده به دلیل مسئلهای دست به دزدی بزنم یا نه باید بگویم جدیترین موردش همانی بوده که در فیلم میبینیم، وگرنه الان همه به شوخی میگویند برویم بانک بزنیم پولدار شویم و…؛ الان بیشتر شوخی است! نه اینکه بگویم من خیلی آدم سالم یا درستکاریام، واقعیتش این است که از دزدی بیزارم.
البته دزدی و کارهای دیگر از جمله چیزهایی هستند که همه آدمها به نوعی زمینه انجامش را دارند و ممکن است همهمان در آینده بر اثر اتفاقی که نمیدانیم چیست، دست به کارهایی از این جنس بزنیم. شرایط خیلی چیزها را عوض میکند و بارها در اطرافمان آدمهایی را دیدهایم که شاید خودشان هم تصور نمیکردهاند روزی مجبور شوند دست به کارهایی بزنند که از جنس خلاف هستند اما این اتفاق برایشان افتاده! هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و تنها این خود آدمها هستند که میفهمند در درونشان چه اتفاقی در حال رخ دادن است. شاید بسیاری باشند که از نظر خودشان انسانهای مثبت، سالم و درستکاری هستند اما وقتی در جایگاه، پست یا محبوبیت قرار میگیرند و شرایطشان عوض میشود، دیگر آن آدم سابق نباشند و کارهایی بکنند که خودشان هم از خودشان توقع نداشتهاند!
میشد بهتر از این هم این فیلم را ساخت
با وجودی که شرایطمان هنگام ساخت «خوابم میاد» خیلی ایده آل نبود اما نهایت سعیام را کردم تا کار خوبی از آب دربیاد و اتفاق خوبی در سینمای ایران بیفتد اما به نظرم کیفیت این کار را حتی تا 2 برابر هم میشد ارتقا داد. درباره دلایلش هم بهتر است صحبت نکنم چون چیزی نیست که به بیننده مربوط باشد؛ برای بیننده نتیجه کار و تاثیری که فیلم رویش میگذارد مهم است، نه اینکه چه اتفاقی پشت صحنه برای ما افتاده است. واقعیتش نتیجه کار آنچنان که باید به دل خودم نچسبید و میشد به مراتب بهتر این فیلم را ساخت اما متاسفانه شرایطمان اصلا ایده آل نبود!
در هر وضعی باشم، راضیام
بیشترین خصوصیات مشترک بین من و کاراکترهایی که تا امروز بازی کردهام، به کاراکترم در فیلم «هوو» مربوط میشود که احساس میکردم بیشترین درصد نزدیکی با روحیات و شخصیت واقعی خودم را دارد؛ البته منظورم این نیست که کارهایی که آن کاراکتر میکرد را من هم انجام میدهم! بلکه حال و هوایی که آن آدم داشت مثل راحت بودن، مهم نبودن مال و منال دنیا آنقدر که دوست ندارد هیچ چیز در میان باشد و حتی از اینکه پول به دستش بخورد بدش میآید، اینکه دوست دارد در حال زندگی کند و از هر اتفاقی که میافتد حتی اگر بدترین هم باشد، لذت ببرد و… همیشه یک مثال دارم که با تکرارش در ذهنم، سعی میکنم خودم را از شرایط موجود راضی نگه دارم؛ با این مضمون که اگر شرایط دنیا به گونهای بود که بعد از متولد شدنم میانداختنم در یک اتاق 2 در 2 متری باز هم سعی میکردم بهم خوش بگذرد!
امیدوارم فیلمی ماندگار شود
«خوابم میاد» به دلیل استفاده از یکسری تکنینکهای مثل صدای نریشن یا دیدن خاطرات و تلفیقش با زمان حال و پیش بردن همزمان قصه با 3 داستان مختلف، از آن دسته فیلمهایی است که در سینمای ایران کمتر اتفاق افتادهاند، احساس کردم این فیلم میتواند شکلی را بوجود بیاورد که در سینمایمان بسیار کم رخ داده و اگر خوب دربیاد، قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم ماندگار را دارد.
اکبر عبدی باعث شد فیلممان غیر تکراری باشد
تمام ذهن و تصمیمهایم در زندگی از ریسک سرچشمه میگیرد، در کل آدم اهل ریسکی هستم و اگر باور کنید، نخستین کسی که برای نقش مادر رضا به ذهنم رسید، اکبر عبدی بود! دلیلش را نمیدانم اما انگار یک دفعه در ذهنم اتفاقاتی افتاد که به این نتیجه رسیدم اکبر عبدی بهترین گزینه برای ایفای این نقش است؛ این کار نه تنها یک ایده تازه بود بلکه پیامدهای بسیار خوبی به همراه داشت. یکی از آنها ارتباط خانوادگی است که همیشه در سینمای ایران با محدودیتها و مشکلاتی رو به رو بوده و دوست داشتم نشان دهم اگر این مشکلات نباشد، چقدر در روند فیلم تاثیر مثبتی خواهد گذاشت. مثل رابطه زن و شوهر، پدر و پسر، مادر و پسر و ارتباطاتی که در فیلمها هست اما هیچ وقت باورشان نمیکنیم! با انتخاب اکبر عبدی برای این نقش، دستمان برای نشان دادن ارتباطات انسانی باز بود. از طرفی وقتی همه این اتفاقات را در فیلم میدیدیم، احساس تازگی میکردیم و این بسیار مهم است وقتی فیلم میبینید، احساس کنید دارید یک چیز غیر تکراری میبینید. یکی از دلایلی که بسیاری از فیلمها یا سریالهای خوب هرگز دیده نمیشود همین است؛ مثلا وقتی یک سریال جدید را میبینیم، فکر میکنیم همانی است که سال پیش دیدهایم؛ چون زن و شوهر، یک یا چند سال پیش دیدهایم! همین باعث میشود نفهمیم این یک سریال جدید است! به نظرم حضور اکبر عبدی در نقش یک مادر اتفاقی بود که به فیلم تازگی میداد و برای تماشاگر بسیار جدید بود.
رضا عطاران و ترانه علیدوستی
نمیشد کار را جدی بگیریم
وقتی به تهیه کننده فیلم (آقای محمدرضا تخت کشیان) و سایر عوامل گفتم تصمیم دارم برای نقش مادر رضا از اکبر عبدی استفاده کنم، از این پیشنهاد شوکه شدند! یکی گفت ایده خوبی است، دیگری گفت نمیشود و…! به هر صورت آقای عبدی را آوردیم و ایشان با تیز هوشی بالایی که دارد، بعد از صحبت با ما قرارداد نبست و گفت اول باید یک جلسه بگذاریم و گریم کنم؛ آن جلسه را برقرار کردیم و ایشان یک روز بعدازظهر آمد و گریم توسط ایمان امیدواری روی صورتش انجام شد.
بعد از آن بود که از این نقش خوشش آمد. بعد از پایان کار، آقای عبدی با همان گریم و لباس رفت خانه تا ببیند عکس العمل اهالی خانهشان نسبت به این اتفاق چیست. بعد از آن بود که برای این کار با او قرارداد بستیم. به نظرم بزرگترین ویژگی «خوابم میاد» حضور متفاوت اکبر عبدی است که بسیار خوب از پس نقشش برآمد. فکر میکنم تنها جایزهای که از همان روز اول جشنواره صاحبش قطعی بود، نقش اکبر عبدی بود؛ چون نمیتوانستی هیچ نقصی در آن پیدا کنی و ایرادی از آن بگیری. در کل حضور اکبر عبدی در این فیلم چه به عنوان بازیگر و چه پشت صحنه آنقدر جالب و خاص بود که هرچه سعی میکردیم کار را جدی بگیریم نمیشد. واقعا با حضور ایشان به همهمان خوش میگذشت. مسلما چون بازی روبه روی یکدیگر زیادی داشتیم، بارها اتفاق افتاد که نتوانیم خندهمان را کنترل کنیم!
خوش به حال اکبر عبدی
چرا باید دروغ بگویم؟ واقعا آن زمانی که اکبر عبدی در فیلمهایی مانند «ای ایران»، «آدم برفی»، «دزد عروسکها»، «دلشدگان»، «هنرپیشه»، «مادر» و… بازی میکرد، هرگز تصور نمیکردم روزی قرار است در فیلمی بازی کند که خودم کارگردانش هستم! واقعا خوش به حال اکبر عبدی که در بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران، آن هم در کنار بزرگترین کارگردانان بازی کرده است. نمیدانم چه اتفاقی افتاده که فیلمهایی با این کیفیت ساختاری، آن طور که باید دیده نشدهاند! حتی دیدهایم خودش هم در مراسم اختتامیه جشنواره به این موضوع اعتراض کرد و نام فیلمهایی که به زبان میآورد و از توجه نشدن بهشان دلگیر بود چقدر بزرگ و مهم بودند. به این آدم فقط باید غبطه خورد، همین…
من و مهران مدیری؟ شاید سال بعد
به هر حال رئیس ما «ساعت خوشی»ها مهران مدیری بود که هنوز هم جایگاه خودش را حفظ کرده و سردمدار ماست. از اول هم او بود که همه ما را دور هم جمع کرد و آن کار را شروع کردیم. فکر میکنم مهران مدیری به خاطر پیگیری سبک خاصش، تک خال است و نمیتوانی تصور کنی یک نفر در یک زمینه و ژانر این همه پیگیری کند و همیشه هم موفق باشد. همیشه در ذهن جفتمان بوده که یک کار مشترک دیگر با هم کار کنیم. حتی قرار بود در «پاورچین» بازی کنم که به خاطر اینکه سر کار دیگری بودم شرایطم فراهم نشد یا یک مورد دیگر هم پیش آمد که باز نشد! در هر صورت هیچ مشکلی بین ما وجود ندارد، حتی ممکن است سال دیگر این اتفاق رقم بخورد.
دوست دارم از آدمها استفاده کنم
از جایگاهم راضیام ولی به هر حال شرایط است دیگر؛ چه بگویم؟ اینکه نهایت من چه جایگاهی است، از جمله چیزهایی است که همیشه به آن فکر میکنم اما در جواب دادنش میمانم! مسلما من هم به جایگاه امروزم فکر میکنم و برای بهتر شدنش، پیش خودم فکر میکنم و تصمیم میگیرم. بعضی وقتها که فکر میکنم، میبینم ایجاد حس تازگی در کارها، بهترین اتفاق برای تماشاچی خواهد بود که با دیدنش متوجه شود دارد یک کار جدید میبیند. دوست دارم همیشه از آدمها درست استفاده کنم، هر کسی به درد کاری میخورد و مسلما همه آدمها قابل استفادهاند. فقط پیدا کردن جایگاه صحیحشان است که ممکن است یک مقدار سخت باشد. مثلا در کار ما با توجه به شرایط، تصمیم میگیریم مثلا فلان فیلمبردار که خیلی هم خوب است و کار بلد، تکنیکش به درد این کار نمیخورد و ممکن است آسیب بزند، بنابراین با یک انتخاب مناسب، میتوان موفقیت را تضمین کرد. همه اینها برای آدم درگیری فکری درست میکند.
آقای گیتی جاه از کوچه اقاقیا آمد
سر سریال «کوچه اقاقیا» بود که چند روزی افتخار همکاری با آقای ناصر گیتی جاه را داشتم؛ همیشه وقتی یکسری بازیگران را میبینم که احساس میکنم آن استعداد ناب بازیگری را دارند تا روی که احساس کنم وقتش رسیده، برای تنوع در کارم با آنها همکاری میکنم. به نظرم «خوابم میاد» بهترین موقعیت برای استفاده از ناصر گیتی جاه در نقش پدر رضا بود. الان یکی از مشخصههای خوب کار، حضور ایشان است.
آنهایی که سیمرغ گرفتند و فراموش شدند
آدمی نیستم که بخواهم برای زندگیام برنامه ریزی کنم چون زندگی کردن و خوش گذراندن در حال را به هر چیزی ترجیح میدهم، برای همین خودم هم نمیتوانم حدس بزنم سال بعد در کاری مثل «توفیق اجباری» بازی خواهم کرد یا قرار است فیلمی بسازم که به واسطهاش 2 ماه با عواملمان فقط خوش بگذرانیم! با همه این تفاسیر، این در ذهنم هست که روند خوب امروزم را برای سال بعد هم نگه دارم تا اتفاقاهای بهتری برایم بیفتد. بله، سیمرغ یا جوایزی از این دست باعث دردسر خیلی از بازیگرها شده، نمیتوانم نام کسی را ببرم چون شاید باعث دلخوری این بازیگر شود اما طیف بسیار زیادی از بازیگرانمان بودهاند که بعد از دریافت سیمرغ و وسواسهای بیش از حدی که در انتخاب کارها برای خودشان اعمال کردهاند، خیلی وقت از خاطر همه فراموش شدهاند! بسیاری از این آدمها چون ابتدای راهشان بوده و با کار خوب شروع کردهاند و خواستهاند با واسواس خاصی جلو بروند، ترمزشان کشیده شده و برای همیشه از دور خارج شدهاند!
از هیچ کس مشاوره نمیگیرم اما به همه مشاوره میدهم!
متاسفانه هیچ وقت برای کارهایی که تصمیم دارم بسازم از کسی مشاوره نمیگیرم و یک جورهایی آدم خودرایی هستم اما همیشه سعی میکنم به دیگران برای کارهایشان مشاوره بدهم. البته این خصوصیت، فقط هنگام انتخاب بازیگر و سایر عوامل وجود دارد وگرنه وقتی کار شروع میشود، از تک تک نظرات و پیشنهادات بازیگران و دیگر عوامل نهایت استفاده را میکنم. اصلا هم بهم برنمی خورد یک نفر هنگام کار نظر بدهد چون همیشه بهترین اتفاقها در همین گفتوگوها و ردوبدل کردن نظرها رخ میدهد. شاید نصف اتفاقهای خوب همین فیلم «خوابم میاد»، به من تعلق نداشته باشد! چون حین کار مدام پیشنهاداتی مطرح میشد که اگر احساس میکردم خوب است، در اجرا خوب درمی آوردمش.
دوست داشتم در «درباره الی…» بازی کنم
چند جا بدون هیچ تعارفی گفتهام دوست داشتم در «درباره الی…» اصغر فرهادی بازی میکردم یا همیشه به بازیهای درخشان مرحوم خسرو شکیبایی غبطه خوردهام. خسرو شکیبایی به خاطر شخصیت وجودیاش خیلی خاص بود. همیشه یاد گرفتهام از ایشان و دیگران چیزهای خوب وجودشان را بیرون بکشم و به خودم اضافه کنم تا یکی شوم مثل خودشان.
خودم هم میدانم دیگر آن رضای سابق نیستم
الان که نگاه میکنم، به نظرم وقتی جوانتر بودم، مثلا در دوران دانشجویی، خیلی انسان بهتری بودم! حتی «خوابم میاد» هم فیلمی بود در ستایش درستکاری که شخصیتی به نام رضا تا به حال در زندگیاش خلاف نکرده و چون درستکار است، باید آخر فیلم بمیرد! بعید است در یک فیلم کمدی ببینیم شخصیت اصلیاش بمیرد! به نظرم در این شرایط اگر بخواهی زنده بمانی یا باید تیز هوش. این نفکرات، نتیجه اتفاقها و شرایطی است که در زندگیام با آن روبه رو شدهام، خودم هم میدانم آن رضای قدیم نیستم! معلوم است که دوست داشتم همان شکلی بودم. اصلا انگار انسان از وقتی متولد میشود، هر چه جلوتر میرود خصوصیات خویش از او کم میشوند! زندگی مانند جادهای میماند که ابتدایش انسان بار خوب و ارزشمندی با خود به همراه دارد اما طی مسیر مجبور میشود بارش را مدام این ور و آنور جاده خرج کند و زمین بگذارد. راستگویی، درستکاری، سالم بودن، اخلاقیات و… از آن خصوصیتا مهمی هستند که حین راه از انسان کم میشوند.
وقتی ازدواج میکنی باید خودت را اصلاح کنی
واقعا به آن دیالوگی که در «بیخود و بیجهت» میگویم (همه مشکلات از خانمها سرچشمه میگیرد) اعتقادی ندارم اما در داستان فیلم میبینیم همه دردسرها به خاطر آن هاست! اگر محسن (نام کاراکتری که عطاران در فیلم بازی کرده) و دوستش (احمد مهرانفر) را رها کنی، دوست دارند در آن شرایط سخت اسباب کشی پارک بروند و خوش بگذرانند! اما فسلسفه ازدواج این است که دیگر تنها نیستی و نمیتوانی هر تصمیمی دلت میخواهد بگیری و هر طور دوست داری رفتار کنی! وقتی ازدواج میکنی، دیگر نصفی از وجود یک نفر دیگر هم هستی. فرضا اگر مردی بیخیال است و همسری با خصوصیات بر عکس خودش دارد، باید سعی کند حواسش به خصوصیات همسرش باشد و به خاطر آنها هم که شده، خودش را اصلاح کند، در غیر این صورت جدا شوند، بهتر است!
فیلم های سینمایی عطاران
1396 مصادره
1396 توفیق اجباری 2
1396 ما شما را دوست داریم خانم یایا
1396 هزارپا
1395 نهنگ عنبر 2 سلکشن رؤیا
1394 آبنبات چوبی
1394 دراکولا
1394 من سالوادور نیستم
1393 گینس
1393 نهنگ عنبر
1392 کلاشینکف
1392 رد کارپت
1392 طبقه حساس
1392 استراحت مطلق
1391 آینه شمعدون
1391 دهلیز
1391 چه خوبه که برگشتی
1390 بیخود و بیجهت
1390 خوابم میآد
1389 سه درجه تب
1389 اسب حیوان نجیبی است
1389 اخلاقتو خوب کن
1389 هرچی خدا بخواد
1389 ورود آقایان ممنوع
1388 بعد از ظهر سگی سگی
1388 از ما بهترون
1388 نیش زنبور
1387 آقای هفت رنگ
1387 صندلی خالی
1387 هفت و پنج دقیقه
1386 تسویه حساب
1386 توفیق اجباری
1386 خروس جنگی
1386 قرنطینه
1386 تیغزن
1385 کلاهی برای باران
1384 هوو
1381 کلاه قرمزی و سروناز
1379 سیندرلا
1376 کلید ازدواج
سریال های رضا عطاران
1392 زندگی در شهر بزرگ
1391 فصل سوم سریال قلب یخی
1391 گپ
1390 نقطه سر خط
1389 موج و صخره
1388 زن بابا
1387 بزنگاه
1386 سه در چهار
1385 ترش و شیرین
1385 کتابفروشی هدهد
1384 متهم گریخت
1383 خانه به دوش
1382 کوچه اقاقیا
1381 دریاییها
1380 زیر آسمان شهر
1379 قطار ابدی
1378 ستاره ها
1378 حرف تو حرف
1377 مجید دلبندم
1376 سیب خنده
1376 سرزمین سبز
1375 دنیای شیرین
1374 سال خوش
1373 ساعت خوش
1372 پرواز 57
1369 بیداران
دانلود فیلم سراسر شب
دانلود فیلم ایرانی سراسر شب با لینک مستقیم و رایگان با حجم کم و کامل
ژانر فیلم : اجتماعی | کارگردان : فرزاد موتمن | سال ساخت : 1396 | سال پخش : 1396 | مخاطب : بزرگسالان | مدت زمان : – | فرمت : mp4
داستان و موضوع : مهتا برای یافتن ردی از داود مرادی که آخرین فرد مرتبط با خواهرش مریم، پیش از خواب طولانی مدتش بوده به محله زندگی داود میرود تا با یافتن پاسخی برای سوالاتش پیرامون اتفاقی که برای مریم افتاده پیدا کند، اما در این میان…
بازیگران فیلم : الناز شاکردوست است. امیر جعفری، مهدی سلطانی و آزاده صمدی و سینا حجازی
زمان اکران : جشنواره فیلم فجر 96
لینکهای دانلود بعد از اکران قرار میگیرد.
از نکات قابل توجه حضور سینا حجازی خواننده پاپ برای اولین بار در یک فیلم سینمایی می باشد که مقابل الناز شاکردوست به ایفای نقش پرداخته است .
درباره کارگردان فیلم سراسر شب : فرزاد مؤتمنمتولد 19 مرداد 1336 در تهران می باشد.فرزاد مؤتمن دوران کودکی و نوجوانی اش را در جنوب ایران سپری کرد و بعد از اتمام تحصیلات در مقطع متوسطه برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد.آخرین بار کی سحر رو دیدی , خداحافظی طولانی,سایه روشن,پوپک و مشش ماشاله از جمله آثار او می باشد.
بیوگرافی و زندگینامه
بهرام رادان بازیگر و خواننده ایرانی متولد 8 اردیبهشت 1358 در تهران می باشد و 38 سال سن دارد.اصلیت وی تهرانی می باشد.
تحصیلات : رادان دارای مدرک مدیریت بازرگانی از دانشگاه آزاد تهران می باشد.
شروع بازیگری : بهرام رادان فعالیت هنری خود, را از سال 1379 با بازی در فیلم شور عشق ساخته نادر مقدس آغاز نمود.
رادان برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از بیست و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر برای فیلم شمعی در باد شده است.
خوانندگی : او علاوه بر بازیگری نیز در عرصه خوانندگی فعالیت کرده است و آلبومی به نام روی دیگر نیز از وی منتشر شده است.
بهرام رادان تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد . چندی پیش وی با انتشار یک عکس در کنار یک زن در صفحه اینستاگرامش خبر عروسی اش را داد ! اما این خبر واقعیت نداشت و دروغ سیزده او بود ! این عکس در واقع مربوط به حضور او در یک فیلم آمریکایی می باشد.
اینستاگرام بهرام رادان : instagram/Bahramradan
پدر و مادر بهرام رادان
شما از معدود بازیگرانی هستید که از اولین فیلمتان، شور عشق، به عنوان چهره دیده شدید و اولین نقشتان یک نقش کاملاً جواناولی بوده است. وقتی کارتان را شروع کردید چهقدر نسبت به این موقعیت آگاه بودید؟ این شهامت که نقش اول باشید و بار یک فیلم را به دوش بکشید از کجا در شما پیدا شد؟ اصلاً به این مسأله فکر میکردید؟
روزهای اول که برای شور عشق انتخاب شدم نمی دانستم نقش اولم. آن زمان بازیگرانی مثل ابوالفضل پورعرب،محمدرضا فروتن و فریبز عربنیا مطرح بودند و بهترین نقشهای فیلمها را بازی میکردند. فکر میکنم قرمز تازه اکران شده بود و فیلم و بخصوص نقشی که محمدرضا بازی کرده بود روی نگاهم به سینما و بازیگری تاثیر گذاشته بود،؛ یک جورهایی برایم راسکول نیکوف را تداعی میکرد.
با اینکه ضدقهرمان بود، عصیانی را داشت که در پی اش بودم .روزهای اول ورودم بیشتر با هیجان زرق و برق ظاهری سینما همراه بود تا حس جوان اولی،اینها همه اتفاقاتی بود که در طی زمان و بتدریج به وجود آمد. یعنی آمدم و وارد گود شدم و باقی اتفاقها به دنبالش آمدند. در اولین قدم ملاقات با مخاطبم، شورعشق در تابستان 1379 اکران شد و بلافاصله در شهرستآنهای مختلف رکورددار فروش شد، با این اتفاق دنیای شهرت برایم آغاز شد و مرا بیشتر نسبت به سینما کنجکاو کرد.
هیجان داشتید؟
نه، واقعاً آن قدرها هیجانزده نبودم. ماجرا به این شکل بود که مثلاًروزنامهها مینوشتند شور عشق پرفروشترین فیلم سال در مشهد شد. چون شور عشق اول درشهرستآنها اکران شد وبعد به تهران آمد.و این مرا کنجکاو میکرد درباره این حرفه و مخاطبینم که بتدریججزوی از زندگی حرفه اییم شدند، بیشتر بدانم.البتهیک سری اتفاقها هم افتاد که باعث شد آن حباب کاغذی غرور در آن ابتدا ساخته نشود؛ لااقل برای من. این قبیل اتفاقات، احساسات و شور بوجود آمده در منرا متعادل میکرد. شور عشق فروش عجیبوغریبیکرد
. یادم هست آن سال بیشترین فروش را در اکران شهرستآنها داشت و در تهران سومین فیلم پرفروش شد؛ سومین فیلم در تهران آمار خیلی خوبیبود. فکر کنید آن سال سگکشیآقای بهرام بیضایی اکران بود؛ اولین فیلم بیضایی بعد از ده سال در صدرفروش قرار داشت با کلی بازیگر اسمی. در مقابل ما بودیم،شورعشقو دو بازیگر ناشناس. بعد گروهی از منتقدین آمدند یک چیزیبه اسم زرشک زرین به فیلم دادند.
الان با خودم فکر میکنم اگر به جای این مسیر این طور میشد که این فیلم هم مورد اقبال مردم واقع میشد، هم مورداقبال منتقدان قرار میگرفت و هم مثلا بازی من دیده میشد، شاید در همان شروع کار نابود میشدم.انتظارات بالامیرفت و قدرت کنترلش از توانم خارج میشد،برای همین فکر کنم بهتر همین شد که بهتدریج همه چیز به وجود آمد. یعنی ما بهتدریج آمدیم، دیده شدیم و ماندیم به هر حال در آن سالها رضا گلزار با سام و نرگس آمد که فکرکنم یک سال بعد از شور عشق اکران شد، همان وقتها شهاب هم با رخساره آمد.
البته شهاب حسینی آن موقع بیشتر تلویزیونی بود. درخشش شهاب در سینما در دهه هشتاد شروع شد.
فکر کنم حامد هم بعد از ما آمد. البته نه،حامد همان سالها یک فیلم داشت به اسم آخر بازی که آقای همایون اسعدیان ساخته بودو برای همان هم نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.
حامد بهداد اولین جایی که دیده شد همان نقش مکمل فیلم بوتیک بود و سریال صبح روزی که متولد شدم.
آن موقع بود که کمکم مسئولیت ایجاد شد. بخصوص برای من .چون آدمی بودم و هستم که نقدها را میخوانم و پیگیرنظرها هستم. دلمنمیخواست به قولشما آن جواناول الکی کهآمده بهواسطه چهرهاش شهرت پیداکند باشم. بیشتر دنبالمحبوبیت ومقبولیت بودم. برای همین بود که از فیلم هفتمم (گاوخونی) تا فیلم هفدهمم(سنتوری)سراغ امثال بهروز افخمی(دو بار) و رخشان بنیاعتماد(دوبار) وپوران درخشنده ،سیروس الوند، مسعودکیمیایی(دوبار)،ابوالحسنداودی و داریوش مهرجویی رفتم. یعنی با اینکه نقشها گاهی خیلی متفاوت بودند باز سعی میکردم تجربهشان کنم تا آن قالب جوان اولی را بشکنم. تلاش کردم تعادلی را بین کارهایم به وجود بیاورم و به یکسمت خم نشومو تصور میکنم دریافت دو سیمرغ در این مدت نشان داد که به بیراهه نرفتم.
در این فرایند آنچه در مورد شما خودنمایی میکند، شاید در مورد همه بازیگرانی که باهوشترهستند و دغدغه دارند صدق میکند، دغدغه انتخاب است. یعنی از همان شور عشق به بعد به نظر میآیدکه روی انتخابها تأمل میکردید. شاید بعضیها درست هم درنمیآمده یا آن چیزی که فکر میکردید نمیشده.چهگونه فیلم به فیلم خودتان را شناختید؟ سلیقه خودتان را چهگونه پیدا کردید؟ چهگونه بهرام رادان را ساختید؟ چون این طور که مشخص است تفاوتهایی بین این شمایل با شمایل روز اول به وجود آمده و شناخت شکل گرفته است.
جواب این سؤال خیلی سخت است چون همه چیز مرحله به مرحله ساخته شد. مثل شمایل یک مجسمه یا تکه های یک پازل، شما مرحله به مرحلهبا ابزاری که در اختیار دارید آن را درست میکنید. من همیشه به هنرپیشههای نسل جوانتر هم میگویم که شمانباید بنشینید منتظر که فلان کارگردان بزرگ سراغتان بیاید. شما با توجه به پیشنهادهایی که داریدبهترین انتخاب را میکنید. من بدترین فیلمهایم هم بهترین انتخابهایم بوده در زمان خودش.درست یا غلط، آن موقع تصوری داشتم و افقی رامیدیدم و بدنبالش رفتم.
بعد از شورعشق ، آبی را کار کردم چون ستارهای به اسم هدیه تهرانی کنارم بود که میدانستم باعث میشود این فیلم دیده شود. بعد ساقیرا کار کردم، فکر میکردم تنها کسی هستم که بار فیلم را به دوش میکشد و برایم چالشبود. بعد آواز قو را بازی کردم چون فکر میکردم نقش پیمان فدایی، عصیانی که میخواستم فریاد کنم را داشت. بین همین چهارتادوتا آن وسط دیده نمیشود، بعد یکدفعه آواز قو دیده میشود.
به هرحال هر زمان شرایط خودش را دارد. سال 80 بیشتر در دفتر پویافیلم کار کردم و دلم میخواست فعال تر باشم.فیلم موفق آوازقو و بعدرز زرد را داشتم، بعد عطش را کار کردم، وقتی عطشم برای دیده شدن فروکش کرد، تغییر مسیر دادم . منظور این است که ؛هدف؛ چیزی نبوده که از قبلفکر شده باشد و من فقط اجرایش کنم، تکهتکه های پازلی بوده که هر تکهاش را با توجه به امکانات، هوش، توان، استعداد و شانسی که در هر زمان داشتم ،مهیا میکردم و کنارهم میچیدم.
حالااینکه تا چه حدموفق یا تا چه حد ناموفق بودم، قضاوت ش بحث دیگریست ، ولی من تمام تلاشم را در آن زمان کرده ا م. اگر با علم، تجربه و سواد الانم برگردم به روز اول و دوباره بخواهم آن مسیر را طی کنم، خیلی از آن کارها را انجام نمیدهم یا خیلی از کارهایی را که نکردم انجام میدهم. هرچند به نظرم آن کارهایی که کردم و موفق نبودند هر کدام درسی داشتند که بعدها توانستند کمکم کنند.
فرایند آگاهی از کجاآغاز شد؟ از کجا بهرام رادان واقف شد به موقعیتی که دارد؟ به تصویری که میتواند باشد؟ و اینکه هدفمند بودید و آمال و آرزوهایی داشتید یا نه؟این ارتباط با مخاطب و پرسونایی که الان از بهرام رادان شکل گرفته چهقدرنتیجه تصمیمها و آگاهی خود شما بوده؟
همان طور که گفتم روزاول تصویری قطعیوجود نداشت. پازلها روی صفحه سفید کمکم چیده شد و همچنان هم دارد چیده میشود. نمیشود آدم یک قالب را برای خودش در نظر بگیرد وبه سمت آن قالب برود چون آن قالب میبایست در زمآنهای مختلف وبا تغییر مخاطبان، تغییر شکل پیدا کند و کاملتر شود.
مخاطباصلی سینما گروه سنی هجده تا سیوپنج سال است.این به این معنا نیست که کمتر و بیشتر از این سنین مخاطب نیست،کمتر و بیشتر از این باره سنی، سینما برایش به اندازه اینها مهم نیست. خیلی از مردم وقتی سن سیوپنج سال رارد میکنند به علتشرایط و گرفتاریهای زندگی،تشکیل خانواده، کار و… کمتر به سینما بها میدهند و همین طور کسانی که زیر سن هجده سال هستند چون اکثراً دانشآموز هستند وسرشان به درس و مدرسه گرم است و اختیار رفتوآمدشان با والدینشان است، هنوز جزو هواداران جدی سینما به حساب نمیآیند. اینگروه هجده تا سیوپنج سالی کهالان مخاطب سینما هستند با آن گروه هجده تا سیوپنج سال پانزده سال پیش، زمان شروع کار من،خیلی فرق کردهاند.
چهگونه مخاطبتان را میشناسید؛چه آن زمان چه الان؟
آن زمان کمتر شناختداشتم و بیشتر به اطرافخودم نگاه میکردم؛ الان بهلطف شبکههای اجتماعیبیشتر میتوانم کنارشانباشم و نظرهایشان را بدانم. این کار کمکم میکند با نظرها و تفکرات و سلیقهشان آشنا شوم. قبلاً صرفاً از دوست، آشنا وآدمهای دوروبرمنظرسنجی میکردم و جهانبینی من به آنها و نظرهایشان محدود میشد، اماالان گستردهتر شده. رشد من با مخاطبم شکل میگیرم.
در جلسههایی که درتیم خودمان داریم، خیلی وقتها اینها را آنالیز میکنیم؛ اینکه مردم الان دارند به کدام سمت میروند، این کار را انجام بدهیم، این کار راانجام ندهیم و… . من اصولاً به مشاوره و مشورت کردن خیلی اعتقاد دارم و تیم کوچکخودم را دارم که همیشه با آنها مشورت میکنم. نمیخواهم اسم این فرایند را «علمی» بگذارم ولی میتوانم بگویم فکرشده ماجراها را پیش میبریم. این هم نیست که هر اتفاقی که از اینمسیر تفکر عبور میکند الزاماًبه موفقیت ختم شود؛ موضوع این است که به آن فکر کردیم و اتفاقاتی که بعد میافتد را میتوانیم تاحدودی پیشبینی کنیم.هرچهقدر کهبخواهید در یک جایگاه بمانید، حضورتان، حرف زدنتان، سکوتتان، بیشفعالیتان، کمفعالیتان و همه اینها باید حسابشده باشد. یعنی زمانی احتیاج است که شما سکوت کنید، زمانی احتیاج استحرف بزنید، زمانی حضور پیدا کنید و زمانی حضور نداشته باشید.
در سینمای دنیا، بین چهرههای جواناول و قهرمان فیلمها، همیشه کسانی بودند که در یک قالب باقی ماندند مثل جان وین، همفری بوگارت و… که همیشه در یک قالب خاص بازی کردند. اما به نظر میآید بهرام رادان از آن دسته بازیگرانی است که علاقه دارد نقشهای مختلف را تجربه کند و در سالهای شروع کار بعد از دیده شدن، به سمت آزمودن نقشهای مختلف و اثبات تواناییهای بازیگریاش رفته. چهقدر برای شما این مسأله اثبات توان بازیگری دغدغه بوده و چرا دغدغه بوده؟ چرا احساس میکردید باید ثابت شود که بازیگر توانایی هستید و میتوانیداز پس هر نقشی برآیید؟ آن پرسونای قهرمان، عصیانگر،
نفروش بودن با بها دادن به کیفیت بازیگری و فیلم متفاوت است.اینکه شما میگویید میتواند تعریفه مان جواناول که دنبالش هستید، باشد. درعین حال خیلی از همکارانمن نظرهای برعکس داشتند و دارند و خیلیهایشان خودآگاه یا ناخودآگاه به دنبال کمیت و فروش رفتند.
بگذارید با چند مثال جلو برویم. چه در سینمای قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، نمونههایی مثل فردین و ناصر ملکمطیعی بودند که شمایل جواناولی را حفظ کردند وبه آن آسیب نزدند. مثلاً آقای ملکمطیعی تعریف میکند یک بار سر فیلمی پلیس بوده و فردین را به عنوان مجرم دستگیر میکند.در فیلمنامه به این شکل بوده که فردین میگوید فقط بگذار بروم مادرم را برای آخرین بار ببینم و ملکمطیعی باید به راننده میگفته برو کلانتری. وقتی موقع فیلمبرداری که میرسدوقتی فردین میگوید فقط بگذار برای آخرین بار مادرم را ببینم، ملکمطیعی به راننده میگوید برو مادرش را ببیند.
کارگردان میگوید: «آقا چی میگی؟!فیلمنامه یک چیز دیگر است.» ملکمطیعی هم میگوید: «آقا من ملکمطیعیام، من که نمیتوانم نگذارم یکی مادرش را ببیند.» یعنی این شمایل این قدر در ذهن بازیگر شکل گرفته بوده و به آن آگاه بوده. در سینمای بعد از انقلاب هم نمونههایی مثل محمدرضا گلزار را داریم که خیلی از این شمایل مراقبت کرده؛ از این تصویری که مردم از او به عنوان یک قهرمان جوان، شیطان و پرانرژی دارند که گره های داستان به دست او باز میشود و مشکلات بر اساس تصمیمهای شخصی او حل میشودو… . شما تا حالا به این فکر کردهاید که تصویر بهرام رادان را به عنوان یک آدم عصیانگر، عمیق، حساس وشکننده، همان تصویری که در آثاری مثلشمعی در باد وسنتوری میبینیم، حفظ کنید؟
مثالهایی که زدیدبهخصوص آقای ملکمطیعی، فردینو جان وین به هر حال مربوط به دوران سینمای کلاسیک هستند. اگر از مثالهای امروزی بهخصوص در حوزهسینمای جهانی بخواهیم اسم ببریم به نظرم بازیگری و ستارهسازی دیگر به آن سمت نمیرود که کلیشهها رعایت شود؛ یعنی کلیشهها مخاطب رااز خودشان خسته میکنند. اتفاقاًامروزه شکستن آن کلیشهها است که میتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. تصور کنید شما مدتهای زیادی در یک شکل و شمایل خاصحضور داشته باشید و بعد یک ریش بلند بگذارید و بخواهید نقش یک آدم پلید راکه مثلاً جلادعضو گروه داعش است را بازی کنید، تماشاگر اینرا پس میزند. به این خاطر که شما یک تصویر را در ذهناو نهادینه کردهاید.
اما حالابرعکساش را فکرکنید، شما بازیگری هستید که این شکست شخصیت را از ابتدا به تماشاگر نشان دادهاید، تماشاگررا با این بار آوردهاید، او شما را پذیرفته است؛ حالا وقتی نقش یک عضو داعش، یک آدم جلادکه سر میبرد را بازیمیکنید،تماشاگران که از سالن سینما بیرون میآیند نهتنها از شما بدشان نمیآید که بیشتر هم خوششان میآید و میگویند عجب نقشی را بازی کرد.
چون به این روند عادت کردهاند که این شکستها را ببینند.آنها فهمیدهاند قهرمان آنها بعضی مواقعکتک هم میخورد، بعضیمواقع دزد هم میشود، بعضیمواقع قاتل هم میشود، بعضی مواقع شاید اصلاً قهرمان قصه نباشد و قهرمان قصه کس دیگری باشد. اینها به نظرم دردرازمدت به جایگاه یک بازیگر کمک میکند. در نظر بگیرید بازیگری پنجاه سال سابقه بازیگری دارد. بعد ازگذشت سالها فعالیت،کارنامهاش را جلویشما میگذارد.ی که دوست داشتم و دارم که باشم هنوز خیلی فاصله دارم و اگر ده سال پیش از من میپرسیدید که دوست داری در سال 93 کجا باشی،جایی را میگفتم که باجایگاه الانم قابلمقایسه نبود؛هنوز کار دارم تابه آرزوهایم برسم. ولی خب این بخشی از آن جاهطلبی است که باعث میشود هیچوقت راضی نباشم.
چه بسا اگر در آن جایگاهی که ده سال پیش فکر میکردم بودم، باز هم راضی نبودم و دوست داشتم بالاتر از آن باشم. چون برای هنر هیچ انتهایی نمیتوان متصور بود. ما هیچوقت بازنشسته نمیشویم تا وقتی که بمیریم. شما نمیتوانیدکارنامه یک هنرمند را بررسی کنید چون هر لحظه ممکن است خطا کند و از چشم همه بیفتد یا کاری کند که بیشتر دیده شود.
1379 شور عشق
آواز قو
آبی
1380 طلوع تاریک
ساقی
1381 گاوخونی
عطش
رز زرد
1382 شمعی در باد
سربازهای جمعه
گیلانه
1383 رستگاری در هشت و بیست دقیقه
ازدواج صورتی
1384 حکم
تقاطع
1385 خونبازی
چهارانگشتی
سنتوری
1386 کنعان
1387 بیپولی
کارناوال مرگ
زادبوم
راه آبی ابریشم
تردید
1388 تهران 1500
آدمکش
1389 یکی از ما دو نفر
1390 پل چوبی
1392 نقشِ نگار
تراژدی
1393 آتشبس 2
1393 عصر یخبندان
1394 حکایت عاشقی
1394 من ناصر حجازی هستم…
1394 بارکد
1395 – فیلم زرد
1396 – فیلم چهارراه استانبول
اولین اکران مردمی فیلم زرد شامگاه چهارشنبه 12 مهرماه با حضور جمعی بازیگران و عوامل فیلم در پردیس سینمایی کوروش برگزار گردید.
ساره بیات , بهرام رادان و مهرداد صدیقیان از جمله هنرمندان حاضر در این مراسم بودند . می توانید عکسهای اکران را مشاهده کنید.
بازیگران فیلم زرد در افتتاحیه فیلم شان / مهرداد صدیقیان , بهرام رادان , ساره بیات
حضور ساره بیات در اکران مردمی فیلم زرد
مراسم اکران مردمی فیلم زرد در پردیس کوروش
سریال پاهای بی قرار به کارگردانی منوچهر هادی و تهیه کنندگی ایرج محمدی این روزها تصویربردای اش را سپری می نماید تا به زودی برای پخش آماده گردد.
زمات پخش : این سریال قرار است اواخر سال 96 از شبکه تهران پخش گردد.
در ادامه به معرفی این سریال می پردازیم.
اسامی بازیگران با نقش
مسعود رایگان / پانته آ بهرام / حمید گودرزی / مهرانه مهین ترابی / شاهرخ استخری / لیندا کیانی / افسانه ناصری / سمیرا حسن پور / آرش مجیدی / علیرضا استادی و …
این سریال داستان رویارویی دو خانواده را نشان میدهد و قربانیانش فرزندان آن خانوادهها هستند. آدمهای این قصه زندگی محلی و همسایگی کنار هم داشتند و دارند و بحث مبارزه با اعتیاد و فساد اقتصادی هم از رگههای داستان این سریال است.
سریال در 25 قسمت حال، 15 قسمت گذشته و دوباره در 20 قسمت حال روایت می شود و به جای اینکه بگوییم داستان در سه فصل روایت می شود، می توانیم، بگوییم به زمان حال و گذشته تقسیم می شود. با این حال این ساختار رفت و برگشت زمانی به گونه ای طراحی شده که پیش از این در سریال ها چنین تجربه ای نبوده است.
نویسنده اثر گفته است : در این سریال نوعی آسیب شناسی اجتماعی با تاکید بر کانون خانواده و تربیت فرزندان صورت می گیرد. امروزه روانشناسان و جامعه شناسان تاکید زیادی روی بحث خانواده دارند و ما هم در این سریال روی این موضوع تمرکز کرده ایم.
پشت صحنه سریال پاهای بی قرار
سکانسهای جنگی فیلم پاهای بی قرار
فیلم زرد به کارگردانی و نویسندگی مصطفی تقی زاده از روز چهارشنبه 12 مهرماه 96 اکران خود را در سینماهای سراسر کشور آغاز کرده است.
در ادامه به معرفی داستان موضوع و بازیگران این اثر سینمایی می پردازیم.
این فیلم دارای فضای جذاب می باشد و دوستی میان چند جوان را به تصویر میکشد . در خلاصه آن آمده است : آدم های عجیبی هستیم… امروزمون با فردا خیلی فرق میکنه.
این فیلم تاکنون در جشنواره های بین المللی چندین جایزه از جمله جایزه بهترین بازیگر زن برای بازی ساره بیات را دریافت کرده است.
اسامی بازیگران
بهرام رادان / ساره بیات / مهرداد صدیقیان / شهرام حقیقت دوست / بهاره کیان افشار / آناهیتا درگاهی / حسین مهری / امیرعلی نبویان / متین ستوده / مرتضی تقی زاده / سیدعلی صالحی / شهروز دل افکار / رومینا رفیعا / رضا شمس الدین / فرهاد مهدوی / حسین نائینی / علیرضا استادی
ساره بیات بازیگر زن فیلم زرد در نمایی از پشت صحنه فیلم
پخش آنلاین آنونس فیلم
به زودی قرار خواهد گرفت.
بهران رادان و آناهیتا درگاهی بازیگران فیلم زرد
عکس سلفی بازیگران فیلم زرد
آشا محرابی Asha Mehrabi بازیگر زن سینما تلویزیون و تئاتر متولد 31 مرداد ماه 1352 در تهران است. وی اصالتا اهل شمال کشور است.
تحصیلات : او فارغالتحصیل دوره کارشناسی در رشته مترجمی زبان انگلیسی و دوره کارشناسی ارشد در رشته روابط بینالملل است. همزمان با تحصیلات دانشگاهی اش به کانون هنری حمید سمندریان رفت و فارغالتحصیل بازیگری و کارگردانی از کانون سمندریان شد / فارغالتحصیل کارگردانی و فیلمسازی از سینمای جوان / او همچنین فارغالتحصیل فیلمسازی از کانادا /
اشا محرابی دختر اسماعیل محرابی از بازیگران قدیمی می باشد . وی اولین بار در سن 13 سالگی با سریال آیینه جلوی دوربین رفت . شروع فعالیت هنری او در سال 1374 با نمایش رادیویی آغاز شد و در سال 77 با تئاتر وارد بازیگری شد. او مدتی نیز دوبلاژ هم انجام میداد.
آشا محرابی چندین سال است که ازدواج کرده است و متاهل می باشد ( عکسی از همسر وی موجود نیست)
آدرس صفحه اینستاگرام : instagram / asha_mehrabi
آشا محرابی و سام درخشانی
چند سال قبل همزمان با پخش فیلمی به نام تهران من حراج که وی در آن به ایفای نقش می پرداخت , فیلمی که اجازه پخش نگرفت و حتی سازندگان فیلم را جهت ساخت این فیلم مجازت کردند خبر خودکشی آشا محرابی منتشر شد .
طبق گفته ها : پس از چند روز بستری شدن در بیمارستان خصوصی، راضی به مصاحبه با خبرنگاران نشد اما خبر خودکشی او را یکی از بستگان نزدیکش تکذیب کرد و اظهار داشت که : آشا فقط چند روزی مریض خواهد بود و نیاز به استراحت دارد و خودکشی نکرده است (به نقل از فردا نیوز)
شما که از ابتدا عاشق بازیگری بودید چرا در رشتهای مرتبط با سینما یا تئاتر تحصیل نکردید؟
واقعاً دلم میخواست این اتفاق برایم میافتاد، ولی متأسفانه شرایط بهگونهای پیش رفت که مجبور شدم در رشتهای غیر از بازیگری درس بخوانم. شاید همین دوری از فضای هنر و بازیگری باعث شد وقتی وارد این حرفه شدم کسی را نشناسم و حمایتی نداشته باشم.
اگر در رشته سینما تحصیل میکردم احتمالاً آشناییهایی اتفاق میافتاد که مسیر ورودم به دنیای بازیگری را هموار میکرد. اما اینطور نشد و من بیشتر مسیر را به تنهایی و البته بسختی طی کردم تا توانستم موقعیتم را بهعنوان یک بازیگر تثبیت کنم.
بازیگری را از کجا شروع کردید؟
از کلاسهای کارگردانی و بازیگری استاد سمندریان. دوره بسیار پرباری بود و آنچه میشد در 4 سال دانشگاه بیاموزم به صورت فشرده و در یک سال از استاد سمندریان آموختم. بعد هم برای بازی در نمایش «دایره گچی قفقازی» انتخاب شدم.
که در آن نمایش هم در 2 نقش بازی میکردید…
بله، تجربه فوقالعادهای بود. برای بازی در این نقش مثل بقیه دانشجوهای استاد تست دادم و انتخاب شدم. سپس در نمایش «رویای شب نیمه تابستان» به کارگردانی دکتر احمد کریمیحکاک بازی کردم و بعد در نمایشهای دیگری که هر کدام تجربهای و خاطرهای ارزشمند بودند.
کلا در تئاتر بیشتر از مدیومهای دیگر جا افتادهاید. دلیل این دلبستگی به دنیای نمایش چیست؟
فکر میکنم تئاتر فضایی دارد که میتواند ضعفها و تواناییهای بازیگر را صادقانه به او نشان دهد. بازیگر در سینما بزرگتر از آنچه هست نشان داده میشود و در تلویزیون کوچکتر؛ ولی در تئاتر میتوان هر بازیگری را در اندازههای واقعیاش دید. من بیش از 12 سال در تئاتر فعالیت کردهام و بهترین اتفاقها برایم در این فضا افتاد. بخش مهمی از چیزهایی که یاد گرفتهام را مدیون تئاتر هستم و معتقدم فضای تئاتر به رشد استعدادهای بازیگر کمک میکند.
در تئاتر کارگردانی هم میکنید و میدانم که نمایشنامهنویس قابلی هستید. از بازیگری اشباع شدهاید؟
به هیچ وجه. محال است که روزی از بازیگری دلزده شوم. من عاشق کارم هستم و هنوز خیلی از نقشها هست که دوست دارم بازی کنم. کارگردانی و نوشتن برایم در ادامه بازیگری معنی پیدا میکند. در رادیو بیشتر نمایشهای رادیویی را کارگردانی میکنم ولی در تئاتر علاقه اصلیام بازیگری است. چندی پیش با پریسا مقتدی نمایش «خاله ایران» را بهطور مشترک کارگردانی کردم و سال گذشته نیز اولین کارگردانی مستقلم را با نمایش «من حرفی ندارم دنبالشو نگیر» تجربه کردم که خوشبختانه اجرای موفقی داشت.
کارگردانی نسبت به بازیگری مسوولیت و دشواری بیشتری دارد. بهعنوان کسی که تجربه بازیگری و کارگردانی در تئاتر را دارید، فکر میکنید سختترین قسمت کار در تئاتر چیست؟
شاید مهمترین مشکل این باشد که با تغییر مدیریت در هر بخش، سیاستها نیز عوض میشود. چیزهایی که تا پیش از این ممنوع بودند آزاد میشوند و برای چیزهایی که آزاد بودند ممنوعیت در نظر میگیرند. وقتی محدوده خطوط قرمز مشخص نیست و هیچ ثباتی در قانونها وجود ندارد، آدم نمیداند باید چه کند که دچار مشکل نشود. به نظرم این حق طبیعی هر گروه تئاتری است که دستکم برنامهها و سیاستهای فرهنگی و نظارتی یکی دو سال آینده را بداند تا فعالیتهایش را بر اساس آن تنظیم کند. نه اینکه با تغییر مدیریت همهچیز به نقطه صفر برگردد و بلاتکلیفی ایجاد شود. این توقع زیادی نیست که مدیران تئاتر که با این اعتماد به نفس درباره همهچیز قانون و دستورالعمل وضع میکنند حداقل سالی چند بار تئاتر ببینند و با فضای دنیای نمایش آشنا باشند. وقتی یک مدیر درباره تئاتر صاحب نظر نیست چگونه میتواند قانونگذار باشد و مسیر حرکت تئاتر را مطابق صلاحدید خودش ترسیم کند؟
به هر حال این شرایط در مدیریت فرهنگی ما در سطح کلان وجود دارد و مخصوص تئاتر نیست. اما قبول دارم که تئاتر به نسبت سینما ممکن است آسیبپذیرتر باشد، چون روی موج خبرسازی قرار ندارد و مثل سینما نیست که وقتی بلایی سرش میآید بسرعت به تیتر رسانهها تبدیل میشود.
از همه مهمتر این است که وقتی ارزشها و ضدارزشها به همین راحتی و با تغییر یک مدیر عوض میشود همه باورها به هم میریزد و بلاتکلیفی به وجود میآید. متأسفانه هرکسی که از راه میرسد میخواهد در بنیان تئاتر تحول ایجاد کند و البته هیچ تعریف دقیقی هم از تحول ارائه نمیدهد که بدانیم معیار سنجش چیست. برای آینده تئاتر نگرانم و مطمئن باشید اگر تئاتر تضعیف شود تلویزیون و سینما بهطور مستقیم آسیب میبینند.
الان که به پشت سر نگاه میکنید از مسیری که پیمودهاید راضی هستید؟
تا حدودی. شاید خیلی از کسانی که از بیرون نگاه میکنند تصورشان این باشد که وقتی یک بازیگر موقعیتی تثبیتشده دارد و در مدیومهای مختلف پرکار است در حرفهاش موفق بوده است. ولی در مقایسه با توقعی که از خودم دارم واقعاً خودم را بازیگر موفقی نمیدانم. ایدهآلم تفاوت زیادی با موقعیت اکنونم دارد. شاید در آینده بتوانم به تصویری که در ذهن داشتم نزدیکتر شوم، اما در حال حاضر باید بگویم که هنوز به جایگاه دلخواهم نرسیدهام.
آشا محرابی از جدایی پدرش اسماعیل محرابی می گوید :
بینندگان تلویزیون آشا محرابی را زمانی که دختر نوجوانی بود در یک قسمت از سریال «آیینه» دیدند، اما پس از آن خبری از او نبود تا حدود 15 سال بعد که بهعنوان بازیگری شناخته شده در تئاتر، تلویزیون و سینما مطرح شد. دلیل این وقفه طولانی چه بود؟
در آن زمان 13 سال داشتم و سراسر وجودم عشق به بازیگری بود. بعد از «آیینه» پیشنهادهایی برای بازی در تلویزیون و سینما داشتم، اما به دلایلی مجبور شدم از دنیای بازیگری دور بمانم و مشغول تحصیل شوم. این جریان حدود 10 سال به طول انجامید و زمانی دوباره به دنیای بازیگری برگشتم که از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودم.
در آیینه همبازی اسماعیل محرابی (پدرتان) بودید. آیا مسیر شما برای ورود به دنیای بازیگری با حمایت او هموار شد؟ چون در این صورت این پرسش ایجاد میشود که چرا بعد از آیینه فعالیتی نداشتید؟
نه، بههیچوجه. در واقع نقش پدرم بیشتر بازدارندگی بوده تا حمایت. در همان دوران با آقای اسماعیل محرابی قرار گذاشته بودیم که من درسم را بخوانم و او شرایط ورودم به بازیگری را فراهم کند. در واقع نوعی قرارداد معنوی بود که من کاملاً روی آن حساب کرده بودم.
مثل خیلی از پدرهای بازیگر که فرزندانشان را برای بازیگری معرفی میکنند…
دقیقاً. اشکالی هم ندارد، چون اگر کسی واقعاً مستعد باشد میتواند از این میانبر استفاده کند و اگر مستعد نباشد با پارتیبازی به جایی نمیرسد. به هر حال من تمام برنامههای زندگیام را در آن زمان براساس قراری که با اسماعیل محرابی داشتم تنظیم کردم، ولی زمانی که نوجوان بودم او از ما جدا شد و ترجیح داد زندگی تازهای را تجربه کند. به این ترتیب قرار ما به هم خورد و دیگر خبری از او نداشتم تا وقتی که در تئاتری بازی میکردم و او برای تماشا آمده بود. وقتی مرا دید خیلی تعجب کرد و گفت نمیدانستم که بازیگر شدهای. شاید اگر همان زمان با آن علاقه و انرژی سراغ بازیگری میرفتم بسیار زودتر از این میتوانستم به مقصودم برسم.
گفتید نقش پدرتان بیشتر بازدارندگی بوده. از چه جهت؟
ببینید، زمانی که او رفت تمام برنامههایی که برای آینده داشتم به هم خورد. اصلاً دلیل اینکه در رشتهای غیرهنری کنکور دادم همین قرار بود که در نهایت منتفی شد. همه موقعیتهایی که من در بازیگری به دست آوردم با تلاش شخصی خودم بود. الان که به گذشته فکر میکنم میبینم چه دوران دشوار و پردردسری را گذراندم. حس کودکی را داشتم که بیدار میشود و میبیند عروسکش مرده است. ضربه سختی بود. مدتها طول کشید تا بتوانم بر اوضاع پیرامونم مسلط شوم، ولی در مجموع همین دشواریها و تلاشی که برای ایستادن روی پای خودم کردم باعث شد قویتر شوم و دید بهتری نسبت به حرفهام پیدا کنم. مجبور شدم مسیری را که به زندگیام تحمیل شده بود تا انتها بروم و بعد دوباره برگردم سر نقطه اول و همهچیز را از نو شروع کنم.
طبیعی است که وقتی کسی با تلاش خودش و بدون حمایت دیگران به هدفش میرسد احساس بهتری دارد.
همینطور است و بجز احمد آقالو که بهترین دوست و مشاورم بود، کسی از من حمایتی نکرد. او تنها کسی بود که قواعد رفتار حرفهای را به من آموخت و در همه کارهایی که میکردم از مشورت دلسوزانه او بهرهمند بودم.
عکسی از آشا محرابی در کنار شبنم قلی خانی
سریال های آشا محرابی
آئینه (1366–1364)
توی گوش سالمم زمزمه کن (1385)
مرگ تدریجی یک رؤیا (87–1385)
مسافرخانه سعادت (1387)
سرزمین کهن (1387)
آشپزباشی[1] (1389–1388)
ساختمان 85 (1389)
تاوان (1389)
مهمانان ویژه (1391–1390)
خط (1393–1392)
همه چیز آنجاست (1393)
آمین (1393–94)
چرخ فلک (1395)
هشت و نیم دقیقه (1395)
آرام میگیریم (1395)
سریال برنا (1396)
فیلمهای سینمایی آشا محرابی
دو لکه ابر (1394)
نیم (1394)
جاده مه آلود (1393)
تهران من حراج (1388)
از رئیس جمهور پاداش نگیرید (1387)
مردی که گیلاسهایش را خورد (1387)
شبکه نمایش خانگی
قلب یخی (فصل سوم)
ماهرخ
ساعت صفر
با ستاره بودن
فیلمهای تلویزیونی
حبیب
فریدون مهربان است
پنجرهای رو به حیاط
بنبست یلدا
وارونگی
پاشنه بلند
بچه نشو
حدس بزن جه کسی برای عید میآید
مرا بشناس
فیروزه سیاه
آلونک
پلکان
روز یلدا شب جله
جت کات
شاید زود شاید هرگز
روز اردو
کارت به کارت
نیمه روشن
هفت سین
در دنیای من
زمان فرا خواهد رسید
دوبلاژ
سریال جنایتهای غیر حرفهای (انا)
سریال اوای وحش (اما)
سریال مدیر کل (لیلا)
سینمایی درست مثل بهشت (الیزابت)
انیمیشن شاهزاده و گدا (پرنسس آنالیز)
انیمیشن دوازده پرنسس رقصنده (پرنسس جنی)
انیمیشن در جستجوی نمو (مادر نمو)
انیمیشن دیو و دلبر (پرنسس بل)
انیمیشن جیمی نوترون 1 (مادر جیمی نوترون)
بیوگرافی و زندگینامه
الهام حمیدی بازیگر زن سینما و تلویزیون متولد 8 آذر 1356 در تهران می باشد و هم اکنون 40 سال سن دارد.
تحصیلات : حمیدی دارای مدرک لیسانس حسابداری از دانشگاه آزاد رودهن می باشد.
شروع بازیگری : وی فعالیت هنری خود را از سال 1380 با بازی در فیلم دنیا ساخته منوچهر مصیری آغاز نمود.
الهام حمیدی در سال 1384 برای بازی در فیلم سینمایی «خیلی دور خیلی نزدیک»، موفق به کسب تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل زن، از جشن خانه سینما شد.
وی در سال 82 با حضور در سریال مسافری از هند توانست به خوبی دیده شود.
الهام حمیدی در سن پایین یک بار ازدواج کرده است اما این ازدواج منجر به جدایی و طلاق شده است . اما وی در برنامه دورهمی گفت تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد است .
وی در خصوص پاسخش در خصوص ازدواج گفت : من در یک لحظه فکر کردم باید این پاسخ را بدهم و شاید خیلی خوب نباشد روی آنتن جزئیات ازدواج و زندگی شخصی ام را بیان کنم .
الهام حمیدی و خانواده اش / پدر مادر و برادر الهام حمیدی
آدرس پیج اینستاگرام الهام حمیدی : instagram / elhamhamidiiii
چهره شما کاراکتر ویژهای دارد این مسئله آیا دستو پایتان را در پذیرش و ایفای نقشهای متفاوت نبسته است؟
نه. من نقش خاکستری هم بازی کردم و بیننده آن را پذیرفته است. در ابتدا شاید منفی بوده و با بازی من تبدیل شده به یک نقش خاکستری. نقش دختر شر و شور را هم بازی کردهام. اما این بستگی به این دارد که آن نقش را چطور برای خودت پرورش بدهی و بازی کنی.
شاید هم به خاطر همین تا به حال به من نقش منفی پیشنهاد نشده است، البته خودم هم دوست ندارم، ولی تا حالا نقشهایی متفاوت را در عین مثبت بودن بازی کردهام و چهرهام جواب داده است. فکرش را هم که میکنم تا به حال کارگردانی پیشنهاد نقش منفی به من نداده است، صد در صد بهخاطر نوع چهرهام بوده است. اما شاید بشود با گریم، بازی و ایفای نقش در فیلمنامه نقش را درآورد اما مردم نمیپذیرند.
آیا نقش خاصی هست که همیشه منتظر پیشنهادش باشید؟
نه نقش خاصی را مدنظر ندارم، اما هیچوقت هم نقش منفی را دوست نداشتم. هر چقدر هم قدرت و توانایی بازیگری داشته باشم ولی چهره و نوع نگاهم این را نشان ندهد، بیننده پس میزند. بیننده الان از من انتظار ندارد که نقش یک جانی یا خلافکار را بازی کنم. چون همیشه در نقشهایم مثبت بودم. اما میتوانم خاکستری باشم.
رو کار سینمایی داشتم که تازه به شبکه خانگی آمده که کاملا کار متفاوت و خاکستری بود. این نقشها جای کار دارد که البته در عینحال متفاوت است. اما نقشهای منفی را دوست نداشتم تجربه کنم. الان به مرحلهای رسیدهام که آنقدر کارهای مختلف کردهام که منتظر یک اتفاقم. منتظر یک فیلمنامه خاص و قوی. خدا را شکر کارهایی که تا بهحال بازی کردهام دیدهشده است.
به همین دلیل هم هست که در انتخاب فیلمنامه و کار خیلی دچار شک و تردید میشوم. اما متاسفانه آنقدر فیلمنامههای ما ضعیف هستند که مجبوری از بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنی. دیگر بهندرت پیش میآید که فیلمنامهای میخکوبت کند. همیشه این دغدغه برای همه ما بازیگران است که چه چیزی انتخاب کرده و کار کنیم.
خطر شغلی ما این است که اگر زیاد بیکار بمانی از یاد میروی. برای روحیه خودمان و بقای شغلیمان که بیکاری نابودش میکند مجبوریم گزینهای را انتخاب کنیم. از طرفی هم نمیشود گفت فیلمنامه خوب پیدا نمیشود، باید دانست که انگشتشمار است و آیا آنقدر شانس داریم که از میان اینهمه بازیگر نصیب ما بشود یا نه. این خودش شانس بزرگیمیخواهد!
فیلمنامههای پیشنهادی را چگونه انتخاب میکنید؟
سعی کردهام انتخابهایم طوری باشد که در مقابل مردم رو سفید باشم وتا به حال این اتفاق هم افتاده است. در شبکه یک سیما در ارزیابیای که در برنامه «سین مثل سریال» شده بود مردم خیلی لطف داشتند و من را بهعنوان بازیگر اول زن در این دهه، یعنی دهه 80-90، انتخاب کردند. این برای یک بازیگر بسیار افتخار آفرین است که از طرف مردم پذیرفته شود.
خستگی از تن آدم در میآید، اما انتخاب را برای بازیگر سخت میکند. این رأیهای مردمی بازیگر را در انتخاب نقش و فیلمنامه وسواسی میکند. اما اگر مردم ضعفی در کار ما بازیگران میبینند باید درکمان کنند، چون به هر حال ما بازیگر هستیم و باید کار کنیم.
کارنامه خودتان را تا امروز چگونه میبینید؟
فقط میدانم تا به حال کاری نکردهام که بهخاطر آن کار بخواهم خودم را مواخذه کنم. نمیتوانم بگویم کارهایم در سطح عالی بوده اما خوب بوده است. یعنی اگر سریال بوده بیننده 90درصد داشته، از «زیر تیغ»، مسافری از هند گرفته تا «یوسف پیامبر»، «مختارنامه»، «شوق پرواز» و… یا سینماییهایم سینماییهایی نبوده که تجربه بدی بوده باشد.
«مهیا» بعد از «خیلی دور خیلی نزدیک» خیلی تاثیرگذار بود. کسی را ندیدم که این فیلم را ندیده باشد. کارنامه من در سطح خوب بوده است. روندی را که پیش گرفتم به همان شکل باید جلو بروم. اینکه تا کی بتوانم این رویه را داشته باشم و در انتخابها ثابت قدم باشم نمیدانم تا کی ادامه دارد اما سعی کردم که کارهای خوب انجام دهم.
در تاریخ بازیگریتان پیش آمده با بازیگر مقابلتان مشکل داشته باشید و نخواهید بازی کنید؟
شاید پیش آمده باشد که صد در صد راضی نبودم، اما پیش نیامده که بازیگر مقابلم کسی باشد که اصلا نتوانم بازی کنم. فکر میکنم بازیگر مقابل با آدم بده و بستان خاصی دارد که مثل بازی پینگپنگ است. اگر بازیکن (بازیگر) مقابلت توپ را خوب بزند تو خوب میتوانی جواب بدهی ولی اگر طرف مقابل توپ را بد بیندازد باید خیلی ماهر باشی تا بتوانی توپ را درست بزنی که بتوانی به هدف بزنی.
خیلی مهم است کسانی که با هم کار میکنند رابطه خوبی با هم داشته باشند. تا به امروز با همه کسانی که کار کردم توانستم ارتباط برقرار کنم و آن حس را رد و بدل کنم. گاهی آن حس با یکنفر قویتر است و بازی بهتر میشود، طوری که زندگی در آن جریان پیدا میکند. خیلی وقتها هم نه!
خاطره خاصی هست که تاثیر زیادی روی شما گذاشته باشد؟
آخرین خاطرهای که دارم، از آخرین کاری است که پخش شد. سریال «شوق پرواز» در بخش آخر که شهادت شهید بابایی بود خیلی برای من خاطرهانگیز بود. آنقدر تحت تاثیر این سکانس قرار گرفتهبودم که یک هفته مریض شدم و هر وقت یاد آن صحنه شهادت میافتم بیاختیار گریهام میگیرد. همه ناراحت بودند. گاهی به این فکر میکنم ما که بازیگر این سریال بودیم چنین حالی برایمان پیش آمد، چه برسد به کسی که واقعا این مسیر را زندگی کرده بود. ما به عنوان بازیگر شاید هیچگاه نتوانیم در زندگی واقعیمان این لحظات را تحمل کنیم.
به مرحله سوم نرسیدم
هنوز به دوران سوم بازیگری ام نرسیدم. در دوره اول بازیگری به خاطر اینکه می خواستم حضورم را تثبیت کنم، سعی می کردم تجربه کسب کنم و در فیلم های تلویزیونی، سریال و سینما و در هر ژانری بازی کنم، اما خوشبختانه از همان ابتدا نقش های اصلی به من پیشنهاد شد. بعد از سریال «مسافری از هند»، الهام حمیدی تثبیت شدو من مرحله دوم بازیگری خود را آغاز کردم. همان طور که می دانید «مسافری از هند» بسیار پر بیننده و به طبع، بازی من هم دیده شد. پس از این سریال در فیلم سینمایی «خیلی دور خیلی نزدیک» ایفای نقش کردم که هم در جشنواره فجر و هم در جشن خانه سینما کاندیدای جایزه شدم و فضای بسیار خوبی بود که خودم را نشان دهم و البته جایزه جشن را گرفتم. در این مرحله معمولا سعی می کنم که در پذیرش پیشنهادها کمی بیشتر دقت کنم…
رقـابـت
حس رقابت در هر کاری و هر شغلی وجود دارد، اما من چنین خصلتی نداشتم و در مقابل من هم کسی از بازیگران چنین برخوردی نداشت که برای مثال زیر پایم را خالی کند. زمانی هم که با بزرگان سینمای ایران همبازی بودم، آنان هم چنین برخوردی با من داشتند، مثل سریال «زیر تیغ»، من 7 ماه در آن مجموعه، نقش دختر پرستویی و معتمد آریا را بازی کردم و خیلی با آنان خو گرفتم… فضای دوستانه زیر تیغ، به شکلی بود که زمان پایان فیلمبرداری همه ناراحت بودند.
درباره سریال یوسف(ع)
اولین بار که وارد دکور عظیم سریال شدم، خیلی برایم خوشایند و جذاب بود! دکور سریال بسیار عظیم بود، همین طور نوع پوشش و گریم… چون من وسط کار به پروژه پیوستم از همان زمان برایم مشخص بود که این سریال برای بیننده هم جذاب خواهم بود.
آن فضاهای بسته ای که شما در سریال دیده اید، مثل کاخ، معبد و منزل زلیخا و… در یک سوله بود در فرهنگسرای خاوران. که قسمت قسمت آن را ساخته بودند، در واقع همه قسمت های داخلی این سریال در آنجا تصویربرداری شد، اما خانه یوسف(ع) در همان شهرکی بود که بخش اصلی آن شهر را شما در سریال دیدید.
البته دکور شهر اصلی و آن ساختمان های عظیم از بتن ساخته شده بود که پشت آن چیزی نبود. یعنی در را باز می کردید، فضای خاصی نبود و این از هنر تصویربرداری مرحوم رسول احدی بود که به واقع زیبا تصویربرداری می کرد، روحش شاد.
داستان حضرت یوسف(ع) را همه می دانستند، اما ریز داستان را خیلی ها نمی دانستند. آن روزی که به من پیشنهاد بازی در سریال را دادند و گفتند که نقش همسر حضرت یوسف(ع) را بازی می کنی، خودم نمی دانستم که حضرت یوسف زنی دیگر، غیر از زلیخا دارد!
در یک سریال تاریخی دیگر هم به نام مختارنامه بازی کردم که تصویربرداری آن تمام شد. در سریال تاریخی شهریار هم بازی کردم.
«آسنات» زنی بود که ارتباط قوی با خدا داشت و زمانی که زلیخا همسر یوسف(ع) شد، گفت که اگر خواست خدا باشد، من اطاعت می کنم. به همین خاطر در داستان نباید نقش یک زن حسود را بازی می کردم.
گریم خانم کتایون ریاحی سه ساعت طول می کشید. من خودم هر روز ساعت 4 صبح بیدار می شدم و گریم من هم یک ساعت طول می کشید این برای ما مشکل بود. در این سریال دوست داشتم، همین نقش را بازی کنم.
مصطفی زمانی بازیگر بسیار باهوش و بااستعدادی است، دیالوگ ها را به خوبی حفظ می کرد و این برای من جالب بود.
جا دارد از آقای سلحشور و همه عوامل تشکر کنم که این سریال چنین بازتابی پیدا کرده به خصوص برای نوشتن این مجموعه خیلی زحمت کشیدند.
عکس العمل مردم
من از عکس العمل مردم همیشه لذت می برم. مردم به بازیگران توجه زیادی نشان می دهند و این، از لطف شان است. البته بعضی مواقع هم هست که مثلا در رستوران نشسته ای و در حال غذا خوردن هستی و می بینی همه به شما توجه می کنند، شاید آن لحظه کمی اذیت شوی، اما این، از توجه و لطف مردم است که همیشه از ما حمایت می کنند و با محبت رفتار می کنند. همین رفتارهای مردم مشخص می کند که آنان مرا به عنوان یک بازیگر پذیرفته اند که اگر غیر از این باشد و شما رفتار خودخواهانه ای از خودتان نشان بدهید، به طور اطمینان مردم شما را پس می زنند.
سینمای تجاری
دوست داشتم بازی در سینمای تجاری را تجربه کنم که فکر کنم در «دلداده» این اتفاق افتاد، اما دوست دارم در فیلم های تجاری هم بازی کنم. با این حال دلم می خواهد بدون حاشیه باشم.
راحت زندگی می کنم
من با نقش هایم خیلی راحت زندگی می کنم، یعنی سعی می کنم، تکنیک کاری ام طوری باشد که مردم باور کنند. هیچ وقت سعی نکردم بازی کنم، بلکه با آن زندگی می کنم. اگر قرار است گریه کنم، واقعا باید گریه کنم یا خنده… برای مثال در سریال «زیر تیغ»، بیننده به واقع نقش مرا حس کرد. از خودم تعریف نمی کنم، اما خودتان دیدید که در زیر تیغ چگونه نقش را باور کردم، یا در سریال یوسف پیامبر(ع). نقش «آسنات» ویژگی خاصی ندارد، اما سعی کردم دیالوگ هایم را به نوعی دیگر بیان کنم یا نوع برخوردم با «زلیخا». می خواهم بگویم در آن شرایط خودم را جای «آسنات» گذاشتم تا بیننده این نقش را باور کند.
محیـــا
فیلم «محیا» که در جشنواره اکران شد، رسانه ها خیلی به آن پرداختند و خوب هم دیده شد. من برای آن نقش خیلی زحمت کشیدم، اما نمی دانم چرا دیده نشد و من جزو کاندیداها نبودم؟! افرادی که در آن فضا (غسالخانه) کار می کنند، همه شان وجه اشتراکی دارند و آن هم آن بغض فروخورده شان است. وقتی که با این افراد صحبت می کنی، خیلی از آنها از این موضوع رنج می برند که جامعه آنان را به خوبی نمی پذیرد و این باعث آزار روحشان می شود، من سعی کردم این بغض را نشان بدهم و برای اینکه به این نقش نزدیک شوم، خیلی زحمت کشیدم، اما دیده نشد! زمانی که کاندیداها را اعلام کردند من ناراحت شدم. هنوز هم به محیا فکر می کنم که چرا حتی جزو کاندیداها انتخاب نشدم و به طور کلی توقعم زیاد بود.
ستاره سـازی
به نظر من خانم نیکی کریمی و آقایان رضا گلزار و رادان جزو سوپراستارهای انگشت شمار سینمای ایران هستند. اما آنچه که می خواهم بگویم، این است که ما در ایران ستاره سازی را نمی دانیم! در واقع روش ستاره سازی مان اشتباه است، وگرنه بازیگران زیادی داریم که مستعد سوپراستار شدن هستند، اما فضا و عرصه را برایشان باز نمی کنیم یا نمی گذاریم که به این مرحله برسند. اگر عرصه را تنگ نکنند و سینما را به یک سری از بازیگران خاص محدود نکنند، شاید ستاره های بیشتری در هنر ایران ظهور کنند و دیده شوند… اما این روزها به یک شکلی همه چیز ثابت شده است.
ارتباط با مطبوعات
رابطه ام با مطبوعات بد نیست، اما بعضی ها ما را درک نمی کنند. برای مثال من حالا با شما گفتگو کرده ام، چند روز دیگر تماس می گیرند و تقاضای یک گفتگو دارند، من دیگر حرف تازه ای ندارم بزنم. پس باید مدتی زمان بگذرد. اما نباید از نقش حمایتی مطبوعات به راحتی بگذریم، چون سینما و تلویزیون و مطبوعات مانند یک چرخه هستند که باید به هم مرتبط باشند، اما این را هم باید بگویم که هستند! هستند نشریاتی که گفتگوی 5 سال پیش شما را چاپ می کنند، شما تصور کنید که عقاید 5 سال پیش تان با امروز تفاوت دارد! آن وقت آن نظراتتان را الان می خوانید چه ذهنیتی به شما دست می دهد؟! در صورتی که شرایط انسان ها عوض می شود. از این رو سعی می کنم با یک سری از نشریات خاص گفتگو کنم. اگر احساس کنم که حرف جدیدی برای گفتن دارم، حتما گفتگو می کنم. گرچه باید عنوان کنم یک سری از نشریات هستند با نام های مختلف که بیشتر به مسائل ناچیز و کم اهمیت می پردازند و این روحیه شما را آزار می دهد.
لابـه لای کـلام
گذشته ها که گذشته، امامهم این است که تو در آینده، شرایط گذشته را حفظ کنی و حتی بهتر شوی.
معمولا در فیلم های جدی بازی کردم، اما دوست داشتم ژانر طنز را هم تجربه کنم و به همین خاطر در فیلم سینمایی دلداده بازی کردم، تازه در آن فیلم هم نقش جدی داشتم!
ترجیح می دهم، در یک سریال تلویزیونی بازی کنم تا اینکه در کارهای سطح پایین سینمایی بازی کنم.
منتقدان این نکته را مطرح می کنند که چرا تنها در نقش های مثبت بازی می کنم، اما من معتقدم که بازیگر بنا بر روحیات خود، نقش هایش را انتخاب می کند، مثلا من نقش های صددرصد منفی و منفور را دوست ندارم.
من بیشتر نقش های خاکستری را دوست دارم، از طرفی نقش مطلق مثبت را هم دوست ندارم، با اینکه نظر منتقدان را قبول ندارم، اما به نظرشان احترام می گذارم.
نقاشی را به شکل حرفه ای دنبال نمی کنم، اما خیلی خوب نقاشی می کشم. چرا که دوست دارم به جز شغل اولم که بازیگری است، حرفه دیگری هم داشته باشم، در واقع یک دل مشغولی دیگر داشته باشم.
به بازی گوهر خیراندیش و فاطمه معتمدآریا علاقه فراوانی دارم، در دوران نوجوانی عاشق بازی او بودم و فیلم هنرپیشه با بازی او را چند بار دیدم.
بازی در کنار بازیگران دیده شده و مطرح در بین مردم به شما کمی استرس وارد می کند. درست مثل بازی در زیر تیغ، اما اگر از این فرصت، خوب استفاده کنید، تجارب بسیار خوبی از این بزرگان به دست خواهید آورد.
هر بازیگر دوست دارد که همیشه نقش های خوبی ایفا کند، امیدوارم در سال 88 هم نقش های پیشنهادی باعث رشد در کار هنری ام شود.
بازی با کارگردانان زن را بیشتر دوست دارم، مثل خانم میلانی که یک سکانس کوتاه در فیلم وی بازی کردم و البته بگویم بازی در بچه های ابدی خانم پوران درخشنده…
خیلی از منتقدان هم به من لطف داشتند و من به راحتی با آن کنار آمدم. شما هم همیشه نباید انتظار داشته باشید که از شما تعریف و تمجید کنند، اما بعضی مواقع می بینید که انتقادات به حق نیست و شما ناراحت می شوید.
تاکنون به دنبال مدیر برنامه و مشاور نبودم، اما فکر می کنم خیلی خوب است که این موضوع باب شود، چون به واقع بعضی زمان ها شما احتیاج به یک مشاور خوب دارید تا درست تصمیم بگیرید.
فیلم های سینمایی الهام حمیدی
ثبت با سند برابر است (1394)
دو دوست (1393)
گهوارهای برای مادر (1391)
راه بهشت (1390)
اخلاقتو خوب کن (1389)
ما همه گناهکاریم(1389)
سه درجه تب (1388)
دلداده(قدرتالله صلحمیرزایی، 1387)
ملک سلیمان (شهریار بحرانی، 1387)
محیا (اکبر خواجویی، 1386)
بچههای ابدی (پوران درخشنده، 1385)
سرگیجه (علیرضا زریندست، 1385)
شهر آشوب (1384)
خیلی دور، خیلی نزدیک (رضا میرکریمی، 1383)
وعده دیدار (1382)
تیک (1380)
دنیا (منوچهر مصیری، 1380)
سریال های الهام حمیدی
روزهای بی قراری (1395)
همه چیز آنجاست (1393)
سرزمین کهن (1392)
راز پنهان (1391)
شوق پرواز (1389–1390)
موج و صخره (مجیدصالحی1389)
مختار نامه (داودمیرباقری1381–1389)
تبریز در مه (1389)
آخرین دعوت (1387)
یوسف پیامبر (فرجالله سلحشور1387)
شهریار (1385)
زیر تیغ (1385)
مسافری از هند (قاسم جعفری1382)
سقوط آزاد
فیلم های تلویزیونی الهام حمیدی
ای دوست کرا به خاطر آور
لذت حقیقت